وقتی دیگه ترشیدگی به اوج خودش میرسه این کار ها هم از دختر ها بعید نیست
مامان خسته از سر كار مياد خونه و علی كوچولو ميپره جلو ميگه:
سلام مامان
مامان-سلام پسرم!
علی كوچولو-مامان امروز بابا با خاله سهيلا اومدن خونه و رفتن تو اتاق خواب و در و از روی خودشون قفل كردن و...
مامان: خيلي خوب عزيزم هيچی ديگه نميخواد بگی، امشب سر ميز شام وقتی ازت پرسيدم علی جان چه خبر بقيه اش روجلوی بابا تعريف كن
سر ميز شام پدر با اعتماد به نفس در كانون گرم خانواده مشغول شام خوردنه كه مامان ميگه: خوب علی جون بگو بيبنم امروز چه خبر بود
علی كوچولو: هيچي من تو خونه بودم كه بابا با خاله...
بابا: بچه اينقدر حرف نزن شامتو بخور
مامان: چرا ميزنی تو پر بچه بذار حرف بزنه... بگو پسرم
علی كوچولو: هيچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله سهيلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و...
بابا: خفه شو ديگه بچه سرمونو بردی شامتو بخور!
مامان: به بچه چی كار داری چرا ميترسی حرفشو بزنه... بگو علی جان
علی كوچولو: هيچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله سهيلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نيگا كردم ديدم كه...
بابا: تو انگار امشب تنت ميخاره! برو گمشو بگير بخواب دير وقته.
مامان: چيه چرا ترسيدی نميذاری بچه حرفشو بزنه؟ نترس پسرم،بگو
علی كوچولو: هيچي من تو خونه بودم كه بابا با خاله سهيلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن.منم رفتم از سوراخ در نيگا كردم ديدم بابا داره با خاله سهيلا از اون كارايی ميكنه كه تو هميشه با عمو محمود ميكنی!
,ضددختر,ضد دختر