مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت
می خواهم ازدواج کنم
پدر خوشحال شد و پرسید: نام دختر چیست ؟
مرد جوان گفت: نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند
پدر ناراحت شد.
صورت در هم کشید و گفت:
من متاسفم به جهت این حرف که می زنم.
اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست.
خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو.
مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود
با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت:
مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او خواهر توست ! و نباید به تو بگویم
مادرش لبخند زد و گفت:
نگران نباش پسرم
تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی
چون تو پسر اون نیستی
مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:
- اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی.
مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پاش. مرد نفس راحتی کشید و با تعجب روبروشو نگاه کرد اما کسی رو ندید. به هر حال نجات پیدا کرده بود. به راهش ادامه داد.به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا گفت:
- ایست!
مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد. بازم نجات پیدا کرد. مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد من فرشته نگهبانت هستم . مرد فکری کرد و گفت:
- پس اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم تو کدوم گوری بودی؟
مردها:
با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک
کارت رو داخل دستگاه میذارن
کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن
پول و کارت رو میگیرن و میرن
زن ها:
با ماشین میرن دم بانک
به خودشون عطر میزنن
احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن
در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن
در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن
بالاخره ماشین رو پارک میکنن
توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن
کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون
کارت رو وارد دستگاه میکنن
توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن
کد رمز رو وارد میکنن
۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
کنسل میکنن
دوباره کد رمز رو میزنن
کنسل میکنن
مبلغ درخواستی رو میزنن
دستگاه ارور میده
مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن
دستگاه ارور میده
بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن(5تومان)
پول رو میگیرن
برمیگردن به ماشین
آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن
توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن
استارت میزنن
پنجاه متر میرن جلو
ماشین رو نگه میدارن
دوباره برمیگردن جلوی بانک
از ماشین پیاده میشن
کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن
سوار ماشین میشن
کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن
میندازن توی خیابون اشتباه
برمیگردن.
میندازن توی خیابون درست
پنج کیلومتر میرن جلو
ترمز دستی رو آزاد میکنن(تازه یادشون میاد که ترمز دستی رو آزاد کنن )
,ضددختر,ضد دختر